مادر عالم

مطالبی راکه در مورد حصزت زهرا ازجمله داستان های ایشان میخواهید راازما دریافت کنید ...یامهدی ادرکنی...

مادر عالم

مطالبی راکه در مورد حصزت زهرا ازجمله داستان های ایشان میخواهید راازما دریافت کنید ...یامهدی ادرکنی...

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

شادى با دیدار فاطمه علیها السلام

هنگامى که این آیه قرآن بر پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله نازل شد:

(و إ نّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعین ، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ )( ۲۸) یعنى ؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، که خداوند برایش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد.

آن حضرت بسیار گریه و اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت .

و چون هرگاه پیغمبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را مى دید، شادمان و خوشحال مى گردید، به همین علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ایشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد.

وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد، دید حضرت مشغول آسیاب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود این آیه قرآن را زمزمه مى نماید:

((وَ م ا عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و اءبْقى )) یعنى ؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد.

پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام کرد و بعد از آن ، جریان ناراحتى و گریه حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را براى آن بزرگوار بیان نمود.

فاطمه زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن این خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را که حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافکند.

سلمان فارسى با دیدن چنین زندگى و لباسى به گریه افتاد و گفت : چقدر سخت و غیر قابل تحمّل است که دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابریشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسایش باشند؛ ولى دختر محمّد، پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله چادر پشمینِ وصله دار بپوشد و این همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نماید.

هنگامى که حضرت فاطمه سلام اللّه علیها به حضور پدر خود، حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد، اظهار نمود: یا رسول اللّه ! سلمان از زندگى و لباس هاى من تعجّب کرده و در گریه و اندوه ، فرو رفته است .

حضرت رسول صلوات اللّه علیه به سلمان فرمود: دخترم ، فاطمه محبوب خدا است و از سابقین در ورود به بهشت خواهد بود.

پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت : پدر جان ! دخترت فداى تو گردد، چرا گریان بوده اى ؟

حضرت رسول فرمود: دخترم ! جبرئیل امین دو آیه قرآن پیرامون جهنّم بر من نازل نمود، که بسیار دردآور و وحشتناک بود و سپس آن دو آیه شریفه را خواند.

حضرت زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن آن دو آیه قرآن گریست و به صورت بر زمین افتاد و گفت : واى به حال گناه کارانى که اهل آتش ‍ جهنّم گردند.

سلمان چون این صحنه دلخراش را دید، گفت : اى کاش من گوسفندى مى بودم تا مرا مى کشتند و قطعه قطعه مى کردند و مى خوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنیدم !!

و ابوذر گفت : اى کاش مادرم عقیم بود و مرا نزائیده بود و این گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنیدم !!

و سپس مقداد گفت : و اى کاش من پرنده اى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنیدم
  • محمد علی جعفری



روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و درخواست کمک کرد.

پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»،

 پس او را به منزل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راهنمایی کرد.

پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) رفت و از ایشان کمک خواست.حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود:

 ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود

 از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن ‏بند را گرفت و به مسجد آمد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد:

 ای پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله)، فاطمه (سلام الله علیها) این گردن بند را به من احسان نمود

 تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم.پیامبر (صلی الله علیه و آله) گریست.

عمّار یاسر با اجازه پیامبر (صلی الله علیه و آله) گردن بند را از پیرمرد خرید.عمار پس از خرید گردن بند،

 گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تقدیم کن ، خودت را هم به او بخشیدم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید.غلام نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آن حضرت گردن بند

 را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید.حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راز این خنده‌ را پرسید.

 غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد،

چون گرسنه‌ای را سیر کرد، برهنه‌ای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیاده‌ای را سوار نمود،

بنده‌ای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.

  • محمد علی جعفری



 صدای رویش گل به گوش می‌رسد و نوای دلنشین پرندگان همه جا را فراگرفته است.

طبیعت قدم بهار را بر چشم نهاده و همة زیورهایش را به کار گرفته است تا جمال خویش بنماید.

سختی و سردی یخ‌هایی که کوهها را در زمستان به انجماد زندانی کرده بودند اینک در برابر صدای ریزش چشمه‌سارها و رودها بی‌معنی شده‌اند.

عطر گلهای زیبای طبیعت بسیار خوشبوست اما عطر وجود انسانهای پاکدامن خوش‌رایحه‌تر است و ماندنی‌تر، اگر آدمی وجود خویش را به عطر ایمان معطّر گرداند آنگاه رایحة خوش آن در مشام فرشتگان می‌پیچد. بهار را همه می‌بینند با این حال همگان آن را یکسان درنمی‌یابند. گروهی تنها   تغییرات طبیعی را درک می‌کنند، گروهی معانی تغییرات را و عده‌ای نیز اشارات و اسرار این رستاخیز طبیعت را.


خوشا به حال آنان که به این اشارة رسول اکرم (ص) عمل می‌کنند که فرمود:
اِذَا رَأَیتُمُ الرَّبِیع فَاکثرُوا ذِکر النُّشُور.
هرگاه بهار را دیدید بسیار از قیامت یاد کنید.

  • محمد علی جعفری